نامه زینت:بهروز رنج کشیده و نجیب من مرا ببخش که پی سالها غربت و تنهایی باز هم ناگزیرم تنهایت بگذارم فی الواقع تاب تحمل هربلایی که طی این سالها به سرم امده بود را داشتم الا انکه بخواهند از قبل آنچه میان من و آن مرد واقع شده ابروی شغلی و حیثیت اجتماعی تورا لکه دار کنند فرضم به قسمی از این مخمصه رهایی میافتم اما چه فایده که ای بسا پی ان کودکی را بدنیا میآوردم که سالها پی رشد و قد کشیدن به کین خونخواهی پدر مقتولش روبه رو هردو ما می ایستاد. سرو دل خسته من افسانه ها زیبا هستند زیرا واقعیت ندارند واقعیت زیبا نیست و تنها کسانی برای همیشه از ان ما خواهند بود که برای همیشه از دست داده ایم و سهم من از عشق تو تنها رویای آرامش بخش و گرمی است که با خود به گور میبرم تا از غارت این زمانه پر دسیسه و پلشت برای همیشه محفوظش بدارم. تو میتوانی گردش ماه را تکذیب کنی میتوانی نور خورشید را تکذیب کنی اما عشق مرا هرگز تکذیب مکن در جهانی دیگر و درآن سوی ابدیت به انتظار تو خواهم نشست و تنها چیزی که از تو میخواهم این است که با باد و باران آشتی کنی زیرا با هر بارانی که پس از این ببارد به دیدار تو خواهم آمد و با وزش هر نسیمی به نوازش تو خواهم پرداخت.