داستان رامشگر کامل نیست این است جعفر در شب عروسی به رقاصهای به نام شهین دل می بند و به همراه دوستش جمشید به دنبال او به شهر میرود. جعفر شهین را در یک بنگاه شادمانی مییابد و مطلع میشود که او اسیر دست اسماعیل است. شهین پیشنهاد جعفر را برای زندگی مشترک نمیپذیرد و کارش به دربه دری میکشد. همسر جعفر به دنبال شوهرش روانه شهر میشود و به دام اسماعیل میافتد. در لحظهای که اسماعیل قصد اغفال زن را دارد جعفر سر میرسد و با او در گیر میشود.