به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: مسعود کیمیایی
"قیصر" به انتقام قتل برادرش "فرمان" و مرگ خواهرش که مورد تجاوز قرار گرفته است، عاملین را که برادران "آق منگل" هستند یکی پس از دیگری به قتل میرساند و خود نیز در پایان به ضرب گلولهی پلیس از پای درمیآید.
کارگردان: مسعود کیمیایی
"رضا" که خود را به دیوانگی زده است به اتفاق دوستش بدون اطلاع مسئولین از تیمارستان خارج میشود و بعد به کارخانهای دستبرد میزند.از سوی دیگر "فرخ" جوان نویسندهای که بسیار شباهت به او دارد، به منظور تحقیق دربارهی زندگی دیوانهها به تیمارستان میآید و در تیمارستان جایش با رضا عوض میشود.از طرف دیگر رضا وارد زندگی اشرافی نویسنده میشود.او بعد از چندی عاشق نامزد نویسنده "فرنگیس" میشود و قصد تحویل پولها را دارد که دوستانش او را در دام انداخته به شدت مجروح میکنند و پولها را میربایند.رضا بی رمق سع...
کارگردان: مسعود کیمیایی
ماجرای قهرمانیها و مردانگی و صداقت "داش آکل" را همهی مرد شیراز میدانند.یک حاجی شیرازی که زمانی با او همسفر بوده و فضایل نیک داش آکل را میدانسته قبل از مرگش وصیت میکند که داش آکل به کارهای زندگی و املاک او رسیدگی کند.داش آکل در برخورد با خانوادهی حاجی دختر او را میبیند و به او دل می بندد، حال آنکه دختر سن کمی دارد عشق دختر داش آکل را به شراب خواری میکشاند." کاکا رستم" که دشمن داش آکل است با آنکه بارها در جدال تن به تن از او شکست خورده معهذا همه جا در غیابش رجزخوانی میکند.داش آکل ازدواج ب...
کارگردان: مسعود کیمیایی
"قدرت" که بعد از دزدی تحت تعقیب است برای مخفی شدن نزد دوست زمان تحصیلیاش "سید" میرود. سید زمانی در مدرسه قدرتی داشته ولی حالا سخت معتاد است. سید با زنی به نام "فاطی" که در تئاتر کار میکند، زندگی مشترکی دارد. قدرت نمیتواند سید را از اعتیاد برهاند و کوششهای سید نیز برای نجات او نتیجه نمیدهد. آندو پس از سالها یکدیگر را یافتهاند میبینند که همهچیز تغییر کرده و حالا هر دو حسرت گذشتهها را میخورند.
کارگردان: مسعود کیمیایی
دو برادر جنگلبان زندگی عادی خود را در خانهیی جنگلی در تنهایی میگذارانند. یکی از شبها برادر بزرگتر زنی فاحشه به اسم "غزل" را به جنگل میآورد. دو برارد متدرجاٌ عاشق "غزل" میشوند ولی در پایان این "غزل" است که به خاطر عشق ایندو برادر "عاشقانه" میمیرد
کارگردان: مسعود کیمیایی
ارباب روستا سالهاست که مالک تنها آسیاب آبادی است و مردم را استثمار میکند. او در ضمن از ساخته شدن آسیابی که بتواند منافع مردم را تامین کند، جلوگیری میکند. مردم روستا، مدتهاست سنگ عظیمی را برای آسیاب تراشیدهاند و آماده کرده اند اما برای حملش، همواره ایادی ارباب مانع میشوند. بالاخره یک کولی به روستا میآید. ورود کولی به ر.ستا، احساسات فروخورده مردم را بیدار میکند. ولی اکثریت، جرات همراهی با او را نددارند و بیتفاوت با سخنانش رو.برو میشوند. کولی با اینکه طرفینی در ماجرا ندارد بالاخره موفق م...
کارگردان: مسعود کیمیایی
در سال 1948 اسرائیل نوبنیاد در فلسطین، یهودیان را به این سرزمین فرا میخواند. پروندهی یک جوان یهودی به نام «دانیال» و «مونس» همسرش، در مرکز اطّلاعات یهودیان مهاجر درتهران به جریان میافتد. «عموی دانیال» متهم است که در یونان زمان جنگ، چهار خانوادهی یهودی را به فاشیستها فروخته و پول هنگفتی را که در ازای این عمل دریافت داشته، پنهان کرده است. «دانیال» و همسرش که ظاهراً مبتلا به تیفوس است، به خاطر پروندهی عمویش، نمیتوانند به اسرائیل بروند. پروندهی «عموی دانیال» که «یعقوب میناسایی» نام دارد، به ...
کارگردان: مسعود کیمیایی
رضا که پس از مرگ مادرش تاب ماندن در خانه را ندارد، به طور موقت به مسافرخانهای میرود. در آنجا با جوانی خرمشهری به نام احمد آشنا میشود که پس از حمله به خرمشهر به تهران آمده و زیر نظر عبدل که او هم خرمشهری است در زمینه قاچاق کالای ضروری مردم کار میکند. به دلیل مفقودالاثر شدن برادر کوچکتر رضا در خرمشهر، بین رضا و احمد رابطه ای شکل میگیرد. بعدها که احمد به وسیله رضا پی به کارهای سودجویانه و ضدانسانی عبدل میبرد، به خود میآید و این نقطه آغازی است برای اجرای یک تصمیم مشترک توسط هر دو...
کارگردان: مسعود کیمیایی
امیرعلی که شریفه، نامزد برادرش رضا، را به دلیل رابطه نامشروعش با مردی به نام احمد به قتل رسانده، پس از دوازده سال از زندان آزاد میشود. پیش از آزادی، هم سلولیاش محسن دربندی، انگشتری به او میدهد و به او سفارش میکند پس از گرفتن طلب او از مردی بیرون از زندان، از زنی به نام مجدی حمایت کند و سر و سامانی به زندگی او بدهد. بیرون از زندان،…
کارگردان: مسعود کیمیایی
جوانی به نام رضا سرچشمه که به همراه دوستاش تصمیم میگیرند تا به زندگی یک شخص سیاسی پایان دهند. این دو موفق به انجام اینکار میشوند اما در لحظهی آخر، رضا دوستش را فراری میدهد و خودش توسط ماموران دستگیر میشود. رضا اعتراف میکند که همهچی تقصیر او بوده به همین دلیل به زندان محکوم میشود.
کارگردان: مسعود کیمیایی
داستان خون شد به مثابهٔ خانهای قدیمی است که همهٔ چراغهایش خاموش بوده و هیچکس نیز در اتاقهایش ساکن نیست. در این میان یکی از ساکنین این خانه میآید و همه چراغها را روشن میکند.