به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: منوچهر هادی
رای کاربر: 3
ناصر و خانوادهاش به سفری سیاحتی به برزیل دعوت میشوند. آنجل، دختری برزیلی، او را با نامزد سابق خود اشتباه میگیرد و…
کارگردان: بهروز شعیبی
رای کاربر: 7
قصه «سیانور» در دهه 50 میگذرد و محور اصلی آن زندگی عاشقانه یک زوج است که در آن دوره زمانی به تصویر کشیده میشود...
کارگردان: قربان محمدپور
رای کاربر: 3
داستان فیلم «سلام بمبئی» ملودرامی عاشقانه است درباره آشنایی یک دختر هندی و یک پسر ایرانی که هر دو دانشجوی پزشکی هستند و درگیر اتفاقات پیچیدهای میشوند...
کارگردان: رامبد جوان
رای کاربر: 6
ما به این ته سیگار رژ لبی مشکوکیم. اما این به ما کمکی نمیکنه!
کارگردان: بیژن شیرمرز
رای کاربر: 1
همه ما یه نیمه گمشده داریم، اما فقط یه نفر تو دنیا هست که اسم نیمه گمشدهاش «شارمین اصل کوپال» است.
کارگردان: شهره لرستانی
رای کاربر: 1
زندگی یک جوان است که دوستانش می خواهند در روز تولدش برای او خاطره ای هیجان انگیز رقم بزنند و او را غافلگیر کنند که این تصمیم منجر به اتفاقی می شود که ماجراهایی جالب را رقم می زند.
کارگردان: شهرام اسد زاده
رای کاربر: 1
داستان زندگی دو خواهر به نامهای دریا و صحرا است که برای تصاحب ارثیه پدری اختلاف پیدا میکنند. از طرفی سامان همسر دریا اصرار میکند تا سهم ارث خود را برای حل شدن مشکلات مالیاش به او بدهد و همین باعث به وجود آمدن اختلافاتی بین این دو میشود.
کارگردان: آرش سنجابی
رای کاربر: 1
میترای ۴۲ ساله که زنی تو دار است و کمتر حرف میزند و متفاوت با زنهای دیگر رفتار میکند با ایوب ارتباط دارد. ایوب، همسر ستاره، علاوه بر میترا، با شهرزاد هم در ارتباط است. ستاره زنی معمولی است. او شوهر و زندگیاش را دوست دارد و…
کارگردان: آرش معیریان
رای کاربر: 1
مرز کمرنگی بین واقعیت و خیال است. حسن آس و پاس در مسیر وصول طلب پدر مرحومش از ملک سلمان کلاهبردار، در فضایی فانتزی تبدیل به شخصی رویایی میشود عشق به دختر ملک سلمان او را از ادامه ی ماموریتش باز میدارد و...
کارگردان: محمدحسین مهدویان
رای کاربر: 9
احمد که عصیان نوجوانی اش را در سکوت گذرانده، فرمانده لشگری می شود که باید در دروازه های خرمشهر با دشمن بجنگند. اما سرنوشت او فرسنگ ها دور از مرز ایران رقم می خورد…
کارگردان: مسعود دهنمکی
رای کاربر: 2
"به خودتان تکان بدهید تا خدا تکانتان نداده!" این جمله ای است که حاجی یوسف، پیرمرد زاهد شهر با دیدن آسیب های اجتماعی به مردم و مسئولین گوشزد می کند اما برخی او را جدی نمی گیرند و برخی نیز با شایعه وقوع زلزله و عذاب دستمایه شروع داستان را فراهم می کنند...