به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: مجید مجیدی
رای کاربر: 10
پسرکی به نام علی کفشهای خواهرش را گم میکند. از آنجایی که زهرا کفش دیگری ندارد و پدر هم توانایی مالی خرید کفش نو را ندارد، قرار میگذارند که صبحها زهرا کتانی علی را بپوشد و ظهر علی با کتانی به مدرسه برود. با وجود تلاشی که زهرا برای بهموقع رساندن کفشها میکند، اما علی هر روز دیر به مدرسه میرسد ت...
کارگردان: داریوش مهرجویی
رای کاربر: 3
«لیلا» در آغاز ازدواجی سرشار از عشق متوجه میشود که هرگز صاحب فرزندی نخواهد شد. همسرش «رضا» به این قضیه اهمیتی نمیدهد و اعتقاد دارد زندگی آنها بدون بچه هم زیباست. مادر «رضا» که زنی خودرأی است و چهار دختر و تنها همین یک پسر را دارد، «لیلا» را وادار میکند تا به ازدواج مجدد «رضا» تن در دهد. «لیلا» د...
کارگردان: دنی بویل
رای کاربر: 6
«مارک رنتن» (گره گور)، جوان زبر و زرنگ و باهوش و با مزه گاه کاملا بی خیال، «قهرمان» زمانه ی ماست. ماجراهای «مارک» و دوستانش، جماعتی با مزه، دروغ گو، روانی، دزد و معتاد که به گونه ای ناگزیر، به سوی خود ویران گری پیش می روند، نمایان گر از هم فروپاشی دوستی و رفاقت شان است...
کارگردان: اتان کوئن، جوئل کوئن
رای کاربر: 6
فارگو، داکوتاي شمالي. «مارج گاندرسن» (دورمند)، پليس محلي، زن بارداري است که تحمل، سادگي و رفتار مهربانش، ذکاوتش را پنهان کرده است. وقتي جسد دو سرنشين اتومبيلي در نزديکي جسد يک پليس کشف مي شود، «مارج» اين اتفاق را با پرونده ي دو خلافکار به نام هاي «کارل» (بوشمي) و «گيار» (استورمار) کنار هم مي گذارد.....
کارگردان: Yavuz Turgul
رای کاربر: 7
The epic adventures of the legendary Baran the Bandit following his release from prison. After serving 35 years, it is no surprise that the world has changed dramatically. Still, Baran ... See full summary »
کارگردان: یدالله صمدی
رای کاربر: 10
دکتر «اشکوری» معتقد است که میتواند بیماران روانی را با روشهای اختصاصی خود (رفتاردرمانی، خندهدرمانی، تئاتردرمانی) معالجه کند. او برای اثبات نظر خود، جمعی از بیماران یک آسایشگاه روانی را انتخاب و کار خود را آغاز میکند. دکتر «قناعت» رئیس بیمارستان و «ذوالفقاری» معاون وی با تز دکتر «اشکوری» مخالف هس...
کارگردان: Ben Stiller
رای کاربر: 3
«استيون» (برادريک)، پس از جدايي از «رابين» (مان) احساس غم و تنهايي مي کند. او در آپارتمان جديدش با «چيپ» (کري) که براي نصب تلوزيوني کابلي آمده، آشنا مي شود و با اين شخصيت سمج و غير قابل تحمل و دوستي عميقي به هم مي زند..