سپیده علیمرادی

کارگردان: نرگس آبیار

رای کاربر: 5

قصه‌ی زندگی یک خانواده یزدی بین سال‌های 57 تا 62 است. روایتی از زندگی چهار کودک با نام‌های بهار، نادر، کمال و مریم که همراه پدرشان غفور و مادربزرگ در دهه 50 خورشیدی نفس می‌کشند! دنیای این کودکان دنیایی است پر از رویاهای زیبای کودکانه که قرار است رنگ حقیقت به خود بگیرد...

کارگردان: مهدی فرد قادری

رای کاربر: 5

به قصه زندگی 6 خانواده در قطار در شبی بارانی می پردازد، که این قصه ها با جا به جایی زمان روایت می شود.

کارگردان: بهرام کاظمی

رای کاربر: 5

زوجی به نام‌های ایرج و گیتی در آستانه‌ی فروپاشی زندگی مشترکشان هستند، توهمی که بر اثر زندگی اینترنتی گیتی، سایه بر زندگی واقعی این دو انداخته است...

کارگردان: کیومرث پوراحمد

رای کاربر: 5

حبیب کاوه کارخانه دار قدیمی مبتلا به بیماری آلزایمر است. خانواده‌اش او را ترک نموده‌اند اما با بازگشت دخترش به ایران اتفاقاتی می‌افتد...

کارگردان: بهنام بهزادی

رای کاربر: 5

داستان مادری که بنا به توصیه پزشک باید به علت آلودگی هوا، مابقی عمر خود را خارج از شهر تهران سپری کند، همین امر سبب مشکلاتی بین دو دختر وی می‌شود...

کارگردان: کاظم ملایی

رای کاربر: 5

در این دنیا نمی‌توانی تنها باشی! و…

کارگردان: ابراهیم ابراهیمیان

رای کاربر: 5

داستان احمدرضا مقدم، استاد برجسته و با سابقه‌ی دانشگاه است که شک و تردیدهای همسرش مهتاب به ارتباط او با یکی از دانشجویانش، بسترساز فاجعه‌ای غیرقابل پیش‌بینی می‌شود...

کارگردان: رامبد جوان

رای کاربر: 5

ما به این ته سیگار رژ لبی مشکوکیم. اما این به ما کمکی نمی‌کنه!

کارگردان: قربان محمدپور

رای کاربر: 5

داستان فیلم «سلام بمبئی» ملودرامی عاشقانه است درباره آشنایی یک دختر هندی و یک پسر ایرانی که هر دو دانشجوی پزشکی هستند و درگیر اتفاقات پیچیده‌ای میشوند...

کارگردان: حسین نمازی

رای کاربر: 5

برشی از اتفاقاتی است که برای یک خانواده می افتد و وقایع اجتماعی روزی که در جامعه در حال وقوع است.

کارگردان: ایوب آقاخانی

رای کاربر: 5

نمایش «تکه های سنگین سرب» درباره بخشی از زندگی دکتر مصطفی چمران از منظر جدید است.

کارگردان: سید داود میر‌باقری

رای کاربر: 5

نیر دختری مهاجر با پدری علیل ساکن حلبی آبادهای حاشیه شهر تهران و مشغول دوره گردی و دست فروشی است. او با پاسبانی به جرم سد معبر کردن درگیر شده و پا به فرار می‌گذارد و به قهوه‌خانه‌ای پناه می‌برد که پاتوق عده‌ای از لات و لوت‌های شهر است. صاحب قهوه‌خانه شخصی است به نام قنبر دیزلی ملقب به «دندون طلا» که...