مصادره اولین فیلم مهران احمدی در جایگاه کارگردان است . او که تا پیش از این جدا از بازیگری در پشت صحنه نیز فعالیت هایی داشته است ( به عنوان برنامه ریز ، دستیار کارگردان و ... ) تا حد زیادی از تجربه ی ساخت اولین فیلم بلند سربلند بیرون آمده است . احمدی برای فیلم اول به سراغ فضا و سوژه ای رفته است که در صورت پرداخت درست می تواند برای تماشاگر ایرانی و برای یک فیلم کمدی سوژه ی جذابی باشد . زندگی یک مامور ساواک در دوران انقلاب و پس از آن و از طرفی زندگی گروه خاصی از ایرانیان ساکن در لس آنجلس از انقلاب تا زمان حال . احمدی در مصاحبه هایش بسیار گفته است که به دنبال کمدی ای بوده است که در عین خنداندن تماشاگرش به او احترام هم بگذارد ، ادعایی که از حق نگذریم بیراه نبوده است و تلاش سازندگان آن برای این که فیلمی حداقل استاندارد پیش روی مخاطب بگذارند دیده می شود ، مصادره فیلمنامه ی نسبتا خوب و کار شده ای دارد ، دکوپاژ و کارگردانی دارد (چیزی که در خیلی از فیلم های کمدی وطنی شاید زیاد به آن اهمیت داده نمی شود )، فضاسازی خوبی دارد و ...
مصادره کارگردانی قابل قبولی دارد . احمدی با همراهی فیلمبردار (مسعود سلامی) فضاسازی خوبی ایجاد میکنند . موسیقی فیلم و ترکیب موسیقی های ایرانی و مکزیکی بسیار هماهنگ با اتمسفر و فضای فیلم درآمده است . مجموعه ی این عوامل از مصادره یک کمدی استاندارد میسازد که صد البته بی نقص نیست اما قطعا ارزش دیدن دارد .
کاراکتر اصلی یعنی یارجانلو پرداخت خوبی دارد ، به نوعی فیلم را میتوان نکوهش کاراکتر اصلی دانست ؛ نکوهش باری به هر جهت زندگی کردن او . زمانی که مامور ساواک است نمی داند دقیقا مشغول چه کاری است ، او مامور خرید است اما نمیداند وسایلی که میخرد برای شکنجه استفاده می شود ، هیچ هدف و آرمانی برای خودش ندارد و باری به هر جهت به زندگی ادامه می دهد و همین که با دوستش به کاباره برود ، بلیت بخت آزمایی بخرد و اجرای خواننده ای را ببیند انگار برایش کافی است و چیز بیشتری از زندگی نمی خواهد (یک جور ساده لوحی دوست داشتنی برای تماشاگر و خب چه کسی بهتر از رضا عطاران برای ایفای نقش در قالب چنین کاراکتری؟! ) . به نوعی کاراکتر بابک حمیدیان مقابل این کاراکتر قرار میگیرد ، کسی که به دنبال چیز دیگری از آنچه هست میگردد ، در کاباره از آرمان هایی با دوستش میگوید (هرچند یارجانلو اصلا نمی فهمد او چی میگوید ) و در نهایت هم میبینیم که کام بیشتری از زندگی میگیرد . انگار فیلم در قسمت هایی حرفی که قصد داشته در لایه ی زیرین کمدی بزند را گم میکند ، پایه گذاری میکند برای پرداختن به موضوعی (نکوهش کاراکتر اصلی اش و جهت گیری نکردن او نسبت به مسائل و زیست بی تفاوت و باری به هر جهت او ) و از جایی به بعد انگار یادش میرود که چه میخواسته بگوید و موضوع دیگری پر رنگ میشود . (برای اثبات این مدعا که فیلم در قسمت هایی تمرکز خود را برای نکوهش این ویژگی میگذارد به یکی از کابوس های یارجانلو اشاره میکنم که در او خود را در بیابانی میبیند که دادگاهی برپاست و در آن جا او را محکوم میکنند و میگویند تو محکومی چون زندگی ات را هدر داده ای ، یا در زمان انقلاب میبینیم که این موضوع هیچ اهمیتی برایش ندارد و او هیچ جهت گیری نسبت به آن ندارد با وجود این که با توجه به شغلش انقلاب زندگی او را دگرگون میکند اما او نه انقلابی است و نه آن سمتی است و انگار کلا برایش چیزی آنقدر مهم نیست! ) .
فیلم بازی های قابل قبولی دارد . عطاران در نقش یارجانلو مسیری که کاراکتر طی میکند ، آن وجه قربانی بودنش و بلاتکلیفی اش در زندگی را به خوبی برای مخاطب باور پذیر به تصویر میکشد ، هومن سیدی نقش یک ایرانی لس آنجلسی را خوب بازی کرده است ، کاراکتری که نمیداند ایرانی است؟ آمریکایی است؟ و آن گمگشتگی ای که یک نسل از جوانانی که در آمریکا (و شاید به ویژه در لس آنجلس ) بزرگ شده اند و رشد کردند اما ریشه در سرزمین پدری شان دارند را به خوبی در کاراکتر خود نشان داده اند . شاید اوج این گمگشتگی او را در سکانس مسابقه ی فوتبال ایران و آمریکا می توان دید که او نمیداند کدام سمتی است . (بازی او در این جا را شاید کمی بتوان مشابه و یادآور کاراکتر کاوه در خط ویژه و با آن ساده لوحی دوست داشتنی اش دانست)
یکی دیگر از جذابیت های فیلم رابطه ی پدر و پسری جذابیست که خلق میکند و با وجود این که اختلاف سنی بازیگران این دو نقش چندان زیاد نیست این ارتباط به خوبی در آمده است و برای مخاطب دلنشین است .
باید به این موضوع نیز اشاره کرد که در شرایطی که خیلی از فیلمسازان به سراغ فضاهای امتحان پس داده می روند (چه در ملودرام چه کمدی و ...) باید استقبال کرد از فیلمسازان و آثاری که به دنبال تجربه هایی نو تر میروند ، حتی اگر نتیجه ی کار ضعیف یا متوسط باشد که البته نتیجه ی این تلاش در مورد مصادره یک کمدی استاندارد متوسط رو به بالا است .
اما در آخر جذاب ترین نکته ی فیلم انگار همان شخصیت اصلی است . قربانی ای که اصطلاحا از ابتدا یک آدم <هیچی> بوده است ، بدون هیچ مقصدی ، هیچ هدفی و موج اتفاقات او را به هر سمتی که میخواهد میبرد و او به نوعی چوب همین بلاتکلیفی و باری به هر جهت بودنش را میخورد ، به گونه ای که در اواخر فیلم میبینیم کارش به جنون میکشد و این مسیری که کاراکتر یارجانلو از ابتدا تا اتتها طی میکند نکته ی مورد علاقه ی نگارنده در مصادره است ، انسانی که در پوچی شروع میکند و در پوچی نیز تمام می شود ، یک قربانی واقعی
گرچه با نقدتون موافق نیستم، ولی با نحوه توضیحات و عملکرد و نگاه تون همراه هستم. خیلی از این جذابیتهایی که گفتین، اتفاقات عادی بودند که اتفاقات نسبت به اثار شاخص ایرانی، نه حتی اثار شاخص خارجی، اتفاقات معمولی و ضعیفی هستند گیشه و پول به جیب زدن چنین کارگردان و فیلمهایی رو تحویل ما داده
0 لایک
پاسخ دهید
1399/02/26
گزارش شما ارسال شد! متشکریم که در حفظ فضای فرهنگی منظوم ما را یاری میکنید
بیوگرافی پارسا شیروانی
پارسا شیروانی هنوز متنی برای معرفی خودش ننوشته است.
گیشه و پول به جیب زدن چنین کارگردان و فیلمهایی رو تحویل ما داده