جهانگیر هزاوه حصارمسکن

زوج جوانی اتفاقه در جریان حادثه‌ای هرکدام با این تصور که همسرش درگذشته،سالها دور از هم زندگی می‌کنند.مرد اتفاقا خواننده‌ی معروفی می‌شود و زن اتفاقا در حادثه‌ای بینایی‌اش را از دست می‌دهد.سالها بعد مرد اتفاقاٌ در تهران سه و چند میلیونی!!با دختری روبرو می‌شود و بی‌آنکه بداند دختر چه رابطه‌ای با او دارد سبب معالجه‌ مادر دختر و همسر خود که اتفاقا الکی نابینا شده بود،می‌شود.عجب !!( جل الخالق !!) مرد قصد ازدواج با زن متمولی را دارد اما اتفاقا در شب عروسی، اتفاقا همسر و فرزندش حضور می‌یابند تا از او تشکر کنند و بدین ترتیب زوج قدیمی پس از مدت‌ها یکدیگر را بازیافته و زندگی تازه‌ای را باهم شروع می‌کنند.و یه عمری را به خوبی و خوشی زندگی میکنن!! قصه ما تموم شد، گربه زن عموم شد. واقعا که این فیلنامه، به مزخرف نامه بیشتر نزدیک است.