"خرگیوش" ؛ شلخته . درهم و برهم . املت گونه اما در آخر دوست داشتنی...
ابتدا اجازه دهید درباره واژه کمدی چند خط بنویسم:"کمدی تشکیل شده است از اعمال و رفتاری که از یک شخصیت سرمیزند و بیننده می داند آنها خطاهای آشکاری هستند؛ اما گزندی به بیننده نمیزنند، پس در ذهن مخاطب خنده دار بنظر می آیند و می شود کمدی." این تعریفی کلی از دیدگاه فلاسفه و صاحبنظران آگاه و عالِم است. در نتیجه هر اثری یک کمدی نیست. و نمیتوان به هر طنز موقعیتی گفت کمدی. پس بیایید به آنچه که ما را می خنداند بگوییم شوخی یا موقعیت طنز.نه کمدی. کمدی تعریف مشخص و مجزایی دارد. حال بسراغ "خرگیوش" برویم که عمده مشکل ما با لوگویِ آن است که یادآور گروهی همجنسباز مذکر است!! چرا ؟ واقعا چرا باید لوگویِ پِلِی بوی را برای یک فیلم ایرانی انتخاب کرد و سه مرد را در یک محیط محدود ؛ محصور کرد و سپس به آنها یک زن جوان و یک دختربچه اضافه کرد؟؟ خب این را گمان کنم خود "مانی باغبانی" هم نفهمیده باشد. مشکل بعدی ما با فیلمنامه است که هیچ موضوع و صحبت مشخصی با مخاطب خود ندارد. شما فهمیدید فیلم چه میخواست بگوید؟ میخواست بگوید قرص توهم زا بد است؟؟ آیا نیاز بود اینهمه هزینه کند و دیالوگ های سنگین بگوید و از هر دری سخنی براند و رئیس جمهور را مسخره کند و مردم را در بوته قضاوت گذارد و اقتصاد و سیاست را به چالش بکشد؟؟؟ فکر نکنم تکفیر قرص توهم زا اینقدر انرژی بر باشد!! مشکل بعدی با وجود دو زن است:"خانم مرادی(پانته آ سیروس) و بیتا(میناساداتی)" اگر این دو کاراکتر حذف کنیم به کجای فیلم لطمه زده ایم؟ آفرین. به هیچ جا. معضل بعدی وجود دختربچه ای ست که گویا ترفند جدید کارگردانها شده که تا کم می آورند، یک دختر یا پسر بچه سرزبان دار را پیدا می کنند و از شیرینی زبان و صراحت لهجه و حاضرجوابیَ ش سوءاستفاده می کنند تا عیوب فیلم خویش را بپوشانند. معضل بعدی تحصیل کرده و دانشمند و نخبه و روشنفکر بودن بابک(سیامک انصاری) و آرش(بابک حمیدیان) است که اگر اینقدر نخبه اند چرا آنهمه شوت تشریف دارند؟ این معضل فیلم را به سمت املت شدن پیش میبرد. چرا؟؟ چون دو نخبه داریم که یکی از همسرش میترسد.همچون آهو از سگ شکاری!! و دیگری با زن و خواهر زنَ ش بشدت مشکل دارد در حدی که از هیچ توهین و پرخاشی روگردان نیست!! و البته بیتایی که خواهرش را بشدت سرزنش می کند اما رابطه خودش با آرش هیچ نظام مشخصی ندارد... معضل بعدی سانتیمانتالیسم فیلم در استفاده بیش از حد از اِلِمان هایی ست که برای بیننده آشناست. مجسمه نقش اول فیلم بریکینگ بد/لباس فیلم مرد عنکبوتی و جنگ ستارگان/ترانه های حسن شماعی زاده/میز بیلیارد و رقص/آهنگ فیلم تایتانیک/برج میلاد و ... اینها چه کمکی به روند شناخت فیلم توسط مخاطب کرده اند؟؟ من می گویم هیچ. چرا باید از لوازم و تجهیزات لوکس و گرانقیمت استفاده شود در حالیکه هیچ محلی از اِعراب ندارند؟؟؟ و معضل آخر پایان بندی مزخرف و مشمئزکننده فیلم است...وای خدای من!! آرش در آخرین دقایق فیلم باید بفهمد خواهر کوچکی دارد بنام "دنیا"؟ و نداند که به پدرش توهین کند یا او را درک کند؟؟ هندی تر از این نمیشد پایانَ ش جمع کرد. از کور شدن و دوباره بینا شدن آرش و جملات بیربط و سخیف "بهنود(جواد عزتی)" و بیتا هم عبور می کنیم. ولی یادمان نمی رود که اگر دیدیم کارگردانی غیرآشنا از بازیگرانی بشدت آشنا و البته طنزپرداز؛ استفاده کرده؛ پس کاسه ای زیرنیم کاسه فیلم است. *دوستاره دادم چون برای سیامک انصاری احترام قائلم.
4 لایک
0نظر
بیوگرافی سید محمد موسوی
ما کمی عجیبیم. مشاهیر دنیایِ تصویر رو نمی بینیم.برای بی ارزش ترین ساخته های سینما سرودست میشکنیم. عجیبیم.